برای دخترعمه ام سوفیا...


dokhi bala

 

پسرك گل فروش
گلهاش توی دستش بود،
نشسته بود لب جدول

رفتم نشستم کنارش
... گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت: بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مْرد...
با گریه گفت: تو میخواستی گل بخری؟

گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!

اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد,
با مردونگی گفت:
بگیر ، باید از نو شروع کرد

تو,
بدون عشقت

من
بدون خواهرم.
 


نظرات شما عزیزان:

soufia
ساعت0:35---6 تير 1391
mersi azizam kheyli mehraboona narges junnaghabele

soufia
ساعت0:35---6 تير 1391
mersi azizam kheyli mehraboona narges junپاسخ:khahesh mikonam

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,| 1 AM|NaRgEs|

miss-A